سرش را رو به آسمان برد...
نفسی عمیق کشید...
شش هایش را مملو از هوای تازه کرد
چه دلنشین...
زمین را با آب شسته اند،هوای خنکی به صورتش می خورد، بوی نای خاک حال دیگری به او میبخشد
کمی آنطرف تر منبع آب را میبیند،نزدیکش می شود،دستگاهی فلزی و لرزان...
کیفش را باز میکند و لیوانش را که مادرش به او داده بیرون می آورد و پر از آب خنک میکند. سرمای آب وجودش را برای چند دقیقه از فضای نسبتا گرم و ناآرام دور و برش دور میکند...
سرش را رو به آسمان میبرد و خدایش را شکر می گوید...
کمی آنطرفتر...
صندلی های نیمه تمیز حیاط دانشگاه، دستمالش را در می آورد و صندلی را تمیز میکند و مینشیند.
کتابش را از کیف درمی آورد و تورق میکند...می داند تا دقایقی دیگر کلاسش شروع می شود.
از زجلسه ی اول خاطره ی خوشی در ذهن نداشت.
آنروز وقتی وارد دانشگاه شده بود بعضی ها چپ چپ نگاهش میکردند، هر قدم که برمیداشت مصمم تر می شد. دسته ی کیفش را محکم تر میفشرد تا در پله های ساختمان به طبقه ی سوم رسید.
حرکت کرد...کلاسش انتهای راهرو بود، چند قدمی که جلو رفت به ناگاه به سمت راست گاهش را چرخاند...از تعجب ابروهایش را بالا انداخت!
خدای من چه میبیند؟
کنار برد شیشه ای پسری با خنده ای بر لب و جلویش به فاصله ی 1 متری!!دختری مانتویی که او هم خنده ای بر چهره داشت ایستاده بودند.
از خودش سوالی پرسید:دختر و پسر مسلمان،مگر اینگونه می شود؟؟
مطمئن بود که این آموزه ی دینی نیست. با تعجب بسیار از کنارشان گذشت مانند تمام دانشجویانی که از کنارشان میگذشتند...
به راهش ادامه داد،چند متری به کلاس نمانده بود که صدایی را شنید:"سلام علیکم برادر،التماس دعا!" با لحنی تمسخرآمیز و تلفظ سنگین عین!!
صدا به سرعت رد شد، به عقب نگاه کرد، پسری با موهای به اصطلاح فشن! با خنده ای ریزبر لب از او دور شد...
ناراحتی را در وجود خود احساس میکرد. به راهش ادامه داد تا به در کلاس رسید.
میز و صندلی استاد خالی است. هنوز استاد نرسیده است. مصمم وارد کلاس شد. هنوز قدم دوم را نزاشته بود که خشکش زد!!
تقریبا 30 نفر دانشجو، آن هم دختر...
هیچ پسری داخل کلاس نیست. به نظر تنها پسر کلاس خودش است.دمای بدنش به سرعت بالا میرود.عرق بر پیشانیش نقش میبندد. کلاس کمی آرامتر شده.همه به او نگاه میکردند.صدای خنده های ریز و همهمه به گوشش میرسید. سریع به راه خود ادامه می دهد.
از سمت راست کلاس سعی میکند خود را به انتهای کلاس برساند. چند صندلی خالی آنجاست. ردیف اول...ردیف دوم...ردیف سوم که رسید دختری با حجاب نصفه نیمه راه را کمی تنگ کرده بود. آمد که رد شود به امید اینکه دختر صندلیش را کمی آنطرفتر بکشد ولی امیدش بیهوده بود. دختر از سر جایش تکان نخورد. همانطور که سرش پایین بود گفت: ببخشید...
دختر که عجله ی او را دید به زور خودش را کنار کشید انگار که اصلا متوجه رد شدن او نشده بود! به زحمت از ردیف سوم عبور کرد، ابروهایش در هم گره خورد...
به انتهای کلاس رسید. یک نفس راحت کشید و نشست. کتابش را درآوردو مشغول صفحات کتاب شد تا استاد بیاید. هنوز عرق بر پیشانیش بود...
...هنوز که به آنروز فکر میکند ناراحت میشود.
به ناگاه احساس میکند که صندلی کنارش پر شده است، چشمش به زمین خیس دانشگاه قفل شده بود.
به خود آمد...همکلاسیش در صندلی کناری نشسته بود.دختری مانتویی بدون موهای بیرون زده از مقنعه!!
شوکه شد. دختر سلام کرد. جوابش را داد. دختر پرسید:"جزوه ی جلسه ی پیش را دارید؟"
نمی داند چه بگوید! ناخودآگاه سری به نشانه ی تأیید تکان میدهد و دستش را به سمت کیف دراز میکند و جزوه را در می آورد. دختر سوال می پسد و او جواب می دهد. چند پرسش و پاسخ درسی...
به ساعت نگاه میکند. ساعت 8 است. کلاس شروع شده. دختر از او تشکر میکند و از او دعوت میکند که به کلاس برود. او جواب میدهد:"من کاری دارم. چند دقیقه ی دیگر می آیم"
دختر می رود واو تنها در خط صندلی خود می ماند. نفس راحتی میکشد.
سرش را رو به آسمان برد...
خدای من! مرا در پناه خودت حفظ کن...
نگاه به اخوان المسلمون از کمی نزدیک تر
جنبش اخوان المسلمون را باید زائیده اوضاع سیاسی و اجتماعی تاریخ معاصر مصر و رهآورد رواج تفکر جدایی دین از سیاست (سکولاریسم ) در میان روشنفکران و ملی گرایان مصری دانست که برای اصلاح مصر در دوران خفقان بعد از انقلاب 1919 این کشور علیه انگلیس شوریدند.اهداف بنیانگذاران این جنبش - بویژه "حسن البناء " یا " رهبر اخوان المسلمون "- از یک سو بر ایجاد تحول در اعتقادات اسلامی مسلمانان و بالاخص مصریان از حالت ایستا و بی تحرکی به سمت پویایی و حاکمیت تعالیم شریعت بر زندگی اجتماعی و سیاسی مصر و از سوی دیگر بر اتحاد و وحدت مسلمانان در برابر استعمارگران غربی تمرکز می کرد که کشورهای اسلامی را مورد تجاوز قرار داده بودند.
می دانی معنی ظهور چیست...؟
می دانی معنی حکومت جهانی عدل حضرت صاحب الزمان چیست...؟
می دانی وقتی حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) در مورد خلخال پای زن یهودی می فرماید یعنی چه...؟
می دانی روش حکومت حضرت صاحب(عجل الله فرجه) مانند جدش حضرت امیر المومنین(علیه السلام) است...؟
حالا ایستاده ای و می گویی ما خسته شدیم از بس به سومالی، پاکستان، سوریه، لبنان، فلسطین و... کمک کردیم
راحت به تو بگویم
فکر نکن اگر امام زمانت بیاید قرار است ما بشویم نقطه عطف زمین و همه خدمت گذار ما باشند
فکر نکن قرار است حکومت امام هم مانند حکومت های امروز دنبال منافع و قدرت باشد
اصلا امام می آید که بساط همین کشتار ها را برچیند
اصلا زمان، امام(عجل الله فرجه) زمان اوج این کار هاست
راحت به بگویم
اگر امروز برایت سخت است هم پیمان کشور های مستضعف باشی زیاد برای ظهور دعا نکن
چون حکومت حضرت صاحب(عجل الله فرجه) حکومت مستضعفین است
حکومت مردمی که به آنها ظلم شده
حکومت همین مردم عراق، همین مردم میانمار، همین مردم مظلوم بحرین...
در حکومت حضرت صاحب(عجل الله فرجه) نمی شود مفتی دنبال سمت بود
کسی که حالا در برای این درد ها و مردم درد کشیده حرفی زد، کاری کرد که درد شان به وسع خودش تسکین پیدا کند، در زمان حضرت صاحب(عجل الله فرجه) هم می تواند مدعی حکومت مستضعفین باشد...
کلمات عربی که اگر صحیح ادا نشود ، معنای آنها تغییر میکند
حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم :
اولین وظیفه ای که در قیامت از آن سوال خواهد شد نماز است.
الرحمن الرحیم |
بخشنده و مهربان |
الرهمان الرهیم |
مرهم گذار |
الحمد الله |
ستایش مخصوص خداست |
الهمد |
هلاکت و خاموشی |
العالَمین(لام دوم مفتوح) |
جهانیان |
العالِمین |
دانشمندان |
نعبد |
عبادت می کنیم |
نئبد |
همیشه می مانیم |
نستعین |
یاری می جوییم |
نستئین |
طلب وقت می کنیم |
مستقیم |
راست |
مستغیم |
طلب ابری شدن آسمان و…کننده |
انعمت |
نعمت داده ای |
انئمت |
ناله ضعیف در آوردی |
المغضوب |
غضب شده |
المقضوب |
شاخه بریده شده |
الضالّین |
گمراهان |
ظالین |
سایه کنندگان |
قل |
بگو |
غل |
بگیر و هلاک کن |
احد |
یگانه |
اهد |
زمین گود |
صمد |
بی نیاز |
سمد |
ایستاده متحیر |
سبحان |
منره می دانیم |
سبهان |
عقل او را به خاطر پیریش می گیریم |
عظیم |
بزرگ |
عزیم |
اراده کننده |
علی |
بر |
اّلا |
آگاه باش |
بحمده |
به ستایش او مشغولم |
بهمده |
به هلاک کردن او مشغولم |
حمده |
ستایش کرد او را |
همده |
خفه کرد او را – به خاموش کردن وادارش کرد |
صلّ |
درود فرصت |
سل |
شمشیر بکش – به بیماری سل مبتلا کن |
محّمد |
ستوده شده |
مهمد |
هلاک شده – خفه شده |
صالحین |
شایستگان |
سالحین |
غائط کنندگان |