خوشا آن که خود را خوار انگاشت ، و کسبى پاکیزه داشت ، و نهادش را از بدى بپرداخت ، و خوى خود را نیکو ساخت و زیادت مالش را بخشید و زبان را از فزون گویى درکشید ، و شرّ خود را به مردم نرساند و سنّت او را کافى بود ، و خود را به بدعت منسوب نگرداند . [ مى‏گویم بعضى این فقره و آن را که پیش از آن است به رسول خدا ( ص ) نسبت داده‏اند . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :3
بازدید دیروز :16
کل بازدید :32990
تعداد کل یاداشته ها : 30
04/4/24
6:14 ص

حق و باطل

چرا ما این طور فکرمیکنیم؟؟؟

چرا فکرمیکنیم که داستان هابیل و قابیل تمام شده ودیگر قرار نیست کسی به خاطر حسادت کس دیگری را بکشد.

چرا فکر میکنیم دیگر قوم نوح، صالح ، لوط، برای گذشته بود ما اینگونه نمی شویم

چرا فکر می کنیم دیگریوسف زلیخایی نیست

چرا فکرمیکنیم که کربلا یک بار بود و فقط نشسته ایم و یزیدیان را نکوهش می کنیم

غافل از انکه خودمان به همان آزمون ها آزموده می شویم

همیشه باید مراقب بود که اگرهابیل و قابیلی بود ویا اگر یوسف و زلیخا ویا هر شکل دیگری از حق باطل ، تو طرف حق باشی و نه این که خودت را حق بدانی

این دو خیلی با هم فرق دارند